تورا در قلب شعرم میگذارم ، به نام عشق آن را می نگارم ، تمام حرف من در شعر این بود ، تورا تا بی نهایت دوست دارم .
کاش بودم تک درختی در میان قلب تو ، تا وجودم میوه می داد از محبت های تو .
میان بندگانت هرچه دیدم هوس ها جانشین عاشقی بود ، به دستان دروغین محبت گلی دیدم شبیه رازقی بود .
به امید چتر فردایت خیس بارانم ، از طلوع عشق تا غروب سرنوشت دوستت دارم .
در سکوت دادگاه سرنوشت ، عشق بر ما حکم سنگینی نوشت ، گفته شد دل داده ها از هم جدا ، وای بر این حکم و این قانون زشت .
اگه یه رنگ باشی باهات هستم ، نمک پرورده ی دستات هستم ، اگه پا روی حرمت ها نذاری ، همیشه خاک پایت هستم .
زندگی شراب تلخیست که همه محکوم به نوشیدن آن هستیم ، پس می نوشیم به یاد کسانی که دوستشان داریم و نمی دانند و کسانی که دوستمان دارند و نمی دانیم .
تو به نقش قهوه اعتقاد داری ، به پیش بینی ، به بازی های بزرگ و من فقط به چشمهایت .
بی تو تموم لحظه های اسیر غصه و غمه ، یه روز میام به دیدنت هرچی ببینمت کمه ، نمی رسه به گوش تو صدای فریاد دلم ، یه روز می فهمی دردمو که زیر خاکم و گلم .
یه شب خوب تو آسمون ، یه ستاره بود چشمک زنون ، خندید و گفت کنارتم تا آخرش تا پای جون ، ستاره ی قشنگی بود ، آرومو ناز و مهربون ، ستاره شد عشق من و منم شدم عاشق اون ، اما زیاد طول نکشید عشق من و ستاره جون ، ابر اومد ستارمو دزدید و برد نامهربون ، حالا شبا به یاد اون زول میزنم به آسمون ، دلم می خواد داد بزنم آخه این بود قول و قرارمون ؟
منبع: (yekghadami.com)