اشک رازیست ، لبخند رازیست ، عشق رازیست ، اشک آن لبخند عشقم بود قصه نیستم که بگویی ، نغمه نیستم که بخوانی ، صدا نیستم که بشنوی یا چیزی چنان که ببینی یا چیزی که چنان بدانی ، من درد مشترکم مرا
می خواهم به انتظار بنشینم و دگر هیچ نگویم به خاطرات بسپار شاید کسی سادگی را از چشمان تو آموخت و اندیشه اش قد کشید تا خود خود خدا ، اعتراضی نیست اگر مهتاب نباشد اعتراضی نیست اگر قاصدک نباشد ولی تو بمان تا آن طرف خوبیها .
بعد از این هم آشیانت هر کس است باشد ، با او یاد تو بر ما بس است .
پلکهای مرطوب مرا باور کن ، این باران نیست که می بارد ، صدای خسته ی من است که از چشمانم بیرون می ریزند .
روزی سپری شد به امیدی که شب آید ، شب آمد و دیدم به دلم تاب و تب آمد ، ای دوست دعا کن من بیچاره مبادا ، در حسرت دیدار تو جانم به لب آید .
دوستت دارم را من دلاویزترین شعر جهان یافته ام ، ای گل سرخ من ، دامنی پر کن از این گل ، تا دهی هدیه به خلق .
عاشق آینه ای هستم که تصویر تو را در روزهای نبودنت باز می تاباند .
اگر می شد صدا را دید ، چه گل هایی ، چه گل هایی که از باغ صدای تو با هر آواز می شد چید ، اگر می شد صدا را دید .
اگر بهترین دوستم نیستی لااقل بهترین دشمنم باش ، اگر غمخوارم نیستی لااقل بهترین غمخوارم باش ، هر چه هستی همیشه بهترین باش چون بهترین ها همیشه در یاد خواهند ماند ، پس در بهترین خاطره هایم بهترین باش .
به گلزارم گلی هستی فراموشت نخواهم کرد ، به قلبم شعله ای هستی که خاموشت نخواهم کرد ، هرگز ندیدم بر لبی لبخند زیبای تو را ، هرگز نمی گیرد کسی در قلب من جای تو را .
منبع:(yekghamadi.com)