یکی از خانههای دهکده آتش گرفته بود. زن جوانی همراه شوهر و دو فرزندش در آتش گرفتار شده بودند. شیوانا و بقیهی اهالی برای کمک و خاموش کردن آتش به سوی خانه شتافتند. وقتی به کلبهی در حال سوختن رسیدند و جمعیت برای خاموش کردن آتش به جستجوی آب و خاک برخاستند ، شیوانا متوجه جوانی شد که بی تفاوت مقابل کلبه نشسته و با لبخند به شعلههای آتش نگاه میکند. شیوانا با تعجب به سمت جوان رفت و از او پرسید: ” چرا بیکار نشستهای و به کمک ساکنین کلبه نرفتهای!؟”