روزی بود ، روزگاری بود . در یکی از روزها دوستان ملانصر الدینی با عجله در خانه ی ملا را زدند و با او گفتند : حاکم شهر عوض شده و حاکم جدیدی آمده . ملا گفت : حاکم عوض شده که شده ؟ به من چه ؟
روزی بود ، روزگاری بود . در یکی از روزها دوستان ملانصر الدینی با عجله در خانه ی ملا را زدند و با او گفتند : حاکم شهر عوض شده و حاکم جدیدی آمده . ملا گفت : حاکم عوض شده که شده ؟ به من چه ؟
ننه جون چطوری بگم که شما هی مخم رو نگذاری توی فرغون، من حال نمی کنم دختری که مهرش به این دل صاحب مرده ننشسته، طوق لعنت روبندازه به گردنم … صدمرتبه این حرف رو زدم ، اما شما و بابا و
آبجی ها هنوز هم حرف خودتون رو می زنین.
روزی لیلی از علاقه شدید مجنون به او و اشتیاق بیش از پیش دیدار او با خبر شد
پس نامه ای به او نوشت و گفت
“اگر علاقه مندی که منو ببینی ، نیمه شب کنار باغی که همیشه از اونجا گذر میکنم باش”
مجنون که شیفته دیدار لیلی بود چندین ساعت قبل از موعد مقرر رفت و در محل قرار نشست .
نیمه شب لیلی اومد و وقتی اونو تو خواب عمیق دید …
داستان عاشقانه و واقعی یک دختر وفادار به عشق+تصاویر
« خداوند طوطی و کلاغ را زشت آفرید طوطی اعتراض کرد و زیبا شد ...
کلاغ به رضای خدا تن داد و حال طوطی در قفس است و کلاغ آزاد و رها ... »
یک مرد امریکایی که همسرش را درست چند ماه قبل از پنجاهمین سالگرد ازدواجش از دست داد تصمیم گرفت این رویداد مهم را به شیوه ای کاملا خاص به او تبریک بگوید تا نشان عشق وافر او به همسرش باشد. او یک بیلبورد تبلیغاتی بزرگ در کنار یکی از اتوبانهای شهر نیویورک اجاره کرد تا عشق او را به همسرش به تصویر بکشد.