اگر بسویت این چنین دویده ام ، به عشق عاشقم نه بر وصال تو ، به ظلمت شبان بی فروغ من ، خیال عشق خوشتر از خیال تو . (فروغ فرخزاد)
آه ، هرگز ندانستم از عشق ، چیستی تو ، کیستی تو . (فروغ فرخزاد)
کاش ما آن دو پرستو بودیم که همه عمر سفر می کردیم از بهاری به بهار دیگر . (فروغ فرخزاد)
دست هایت را چون خاطره ای سوزان در دستان عاشق من بگذار و لبانت را چون حسی گرم از هستی به نوازش لبهای عاشق من بسپار . (فروغ فرخزاد)
آیا شما که صورتتان را در سایه ی نقاب انگیز زندگی مخفی نموده اید گاهی به این حقیقت یاس آور اندیشه می کنید که زندگی های امروزی چیزی بجز تفاله ی یک زنده نیستند . (فروغ فرخزاد)
زمان در برابر عشق حرف احمقانه ایست . (فروغ فرخزاد)
زنده بودن را به بیداری بگذرانیم که سال ها به اجبار خواهیم خفت . (دکتر علی شریعتی)
گاهی باید کم باشی تا کم بودنت احساس بشه نه اینکه اصلا نباشی تا نبودنت عادت بشه .
سرای دلم گرچه کوچک است اما پذیرای وجود نازنین توست .
تو را می خواهم و دانم که هرگز ، به کام دل در آغوشت نگیرم ، تویی آن آسمان صاف و روشن ، من این کنج قفس ، مرغی اسیرم .
منبع :(yekghadami.com)