آموزش نسخه خوانی در داروخانه دکتر نگین واعظی

پکیج آموزشی اصول نسخه خوانی در داروخانه به همراه صد ها نمونه نسخه آموزشی

در کویر سبز عشق ، این سخن از من بگیر ، مرگ تو مرگ من است ، پس تمنا می کنم هرگز نمیر .
 

نمی دانم چه هسی هست این عاشقی ؟ وقتی می نشینم ، وقتی راه می روم ، وقتی می خوابم دوستت دارم ، وقتی صدایی می آید دوستت دارم ، وقتی سکوت است دوستت ، چه می کنی با من که چنین راحت همیشگی شده ای ؟
 

عشق لالایی بارون تو شباست ، نم نم بارون پشت شیشه هاست ، لحظه شبنم و برگ گل یاس ، لحظه رهایی پرنده هاست ، لحظه عزیز با تو بودنه ، آخرین پناه موندن منه .


لطفا متن كامل رو در ادامه مطلب ببينيد...

دختر دانش‌آموزی صورتی زشت داشت. دندان‌هایی نامتناسب با گونه‌هایش، موهای کم‌پشت و رنگ چهره‌ای تیره. روز اولی که به مدرسه جدید آمد، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند. نقطه مقابل او دختر زیبارو و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت. او در همان روز اول مقابل تازه‌وارد ایستاد و از او پرسید: میدونی زشت‌ترین دختر این کلاسی؟ یک دفعه کلاس از خنده ترکید… بعضی ها هم اغراق‌آمیزتر می خندیدند.


متن كامل داستان رو در ادامه مطلب ببينيد....

نگاه تو منو تو دریای چشمای سیاهت میبره ، غرق میکنه و میکشه ، می خواهم دست هایت را بگیرم و با نت های قلب کوچکت بر پیانوی انگشتانت پر احساس ترین موزیک عشق را بنوازم .
 

اگر روزی تهدیدت کردند ، بدان در برابرت ناتوانند ، اگر روزی خیانت دیدی ، بدان قیمتت بالاست ، اگر روزی ترکت کردند ، بدان با تو بودن لیاقت می خواهد .
 

آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت ، در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت ، خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد ، تعنه ای بر در این خانه تنها زد و رفت .
 

چه ساده با گریستن خویش زاده می شویم و چه ساده با گریستن دیگران از دنیا می رویم و میان این دو سادگی معمایی می سازیم به نام زندگی .

و من جان رویاهایم را قسم خوردم که با تو می مانم و تو می گویی رویا را باور نداری و می خواهی جان تو را قسم خورم ، حالا من چگونه جان کسی را قسم خورم که رویا را باور ندارد و مرده ای بیش نیست .
 

کاش من موج بودم تا یک شب که به ساحل می آمدی تو را در خود می بلعیدم .
 

به او که خانه ی فردا را برای جاودانگی عشق وعده داده است تا آخرین لحظه ی فردا ، اعتماد نکن و بدبین بمان ، او هم جنس تو نیست و دنیای عروسکی تو با دنیای او خیلی فرق می کند .
 

او که واقعا تو را دوست دارد به ساز آرام بودنت کفایت می کند و هرگز از تو نمی خواهد رقاصک سازهاش باشی .


بقيه رو در ادامه مطلب ببينيد.....

خود می گذرد ، عشق های می میرند ، رنگها رنگ دگر می گیرند و فقط خاطره هاست که چه شیرین و چه تلخ دست ناخورده به جا می مانند .
 

تفاوتی نمی کند که دوستم داشته باشی یا نه ، تنها وجودت مرا بس است از هرچه خواستی است چه با من باشی و چه بی من .
 

از طلوع عشق تا غروب سرنوشت و از غوغای زندگی تا سکوت مرگ دوستت دارم .
 

دلبرا در مذهب ما بی وفایی کار نیست ، شمع اگر عاشق نباشد تا سحر بیدار نیست .


بقيه رو در ادامه مطلب ببينيد.....

اگر بسویت این چنین دویده ام ، به عشق عاشقم نه بر وصال تو ، به ظلمت شبان بی فروغ من ، خیال عشق خوشتر از خیال تو . (فروغ فرخزاد)
 

آه ، هرگز ندانستم از عشق ، چیستی تو ، کیستی تو . (فروغ فرخزاد)
 

کاش ما آن دو پرستو بودیم که همه عمر سفر می کردیم از بهاری به بهار دیگر . (فروغ فرخزاد)


دست هایت را چون خاطره ای سوزان در دستان عاشق من بگذار و لبانت را چون حسی گرم از هستی به نوازش لبهای عاشق من بسپار . (فروغ فرخزاد)


بقيه رو در ادامه مطلب ببينيد.....

صفحه اصلی انجمن سایت فروشگاه اینترنتی خرید کارت شارژ تبلیغات کسب درآمد در خانه
آموزش نسخه پیجی در داروخانه